۶۰ نشانه مرگ یک برند
اغلب ، دیدن مرگ برندهای دیگر آسان است به خصوص بعد از وقوع آن. آنچه که یک برند را به نابودی میکشد، شامل چیزهایی است که برند را فاقد محتوای خود میکند: اعتقاد راسخ و انرژی، ارزش، فروتنی، پول نقد، نظم و انضباط، تخیل، تمرکز …
فهرست زیر شامل نشانههایی است که با دیدن یکی یا چند نمونه از آنها باید احساس خطر جدی کرد:
- محصول یا خدمات جدید شما شکست خورده است. اگر این ادامه یک الگوی جاری است و نه فقط یک مورد، پس شما ارتباطتان را با مخاطب از دست دادهاید، یا برای جلب توجه آنها ناموفق بودهاید یا جایگزین شدهاید.
- مشتریان در حال رفتن هستند. شما مطلع نشدهاید یا اهمیتی ندادهاید.
- شما در حال مواجهه با سؤالات روزافزون در باره ارزش افزودهتان هستید. (از طرف مردم)
- برای تمامی معاملاتتان تقاضای تخفیف مطرح میشود و شما حس میکنید هیچ گزینهای جز انجام آن ندارید.
- حس قرار گرفتن در موقعیتی که برای جایگاه شما مناسب است را ندارید. ( در هر چیزی)
- شما تنوع را به امید جذب کارهای بیشتر پیش میگیرید ولی هرچه انجام میدهید فقط هزینه در بر دارد.
- شما داستانی ندارید.
- به صحبت از خودتان و ذکر اینکه داستانی برای گفتن دارید ادامه میدهید ولی این فقط تغییر نسخه داستان آخرین کمپین شماست.
- نمیتوانید تنوع ایجاد کنید. شما فقط برای یک چیز با یک قیمت ایستادهاید. یا تنوع ایجاد نمودهاید ولی آنچه را که برای کسب تغییری معنادار لازم است انجام نمیدهید.
- به توسعه ادامه میدهید، با این توقع که فروش در برخی موارد به ظرفیت مورد نظر برسد. ولی نمیرسد.
- محصول شما ضعیف است – ولی در محل شما همه معتقدند که مشتری آن را نمیفهمد.
- محصولات نادرست را به چرخه برگرداندهاید – افت فروش در هر فصل را شاهد هستید.
- از شما پیشی گرفتهاند یا سهم شما توسط دیگران غصب شده است (فناوری/خدمات/ایده)
- شما برنامهای برای رشد ندارید. فقط یک برنامه جاری دارید. (شاید حتی آن را هم نداشته باشید)
- هزینههای خارجی دارند شما را از پای در میآورند. نه با آنها میتوانید زندگی کنید و نه بدون آنها.
- شما برنامه رشد دارید ولی مدل کسبوکار مشخصی ندارید. (دست کم آنچه را که مردم دوست دارند به آن بچسبند را ندارید)
- شما زیادی کند هستید.
- بدون اندیشه عمل میکنید.
- بدون عمل میاندیشید.
- به طور پیوسته زمان و سرعت خود را از دست میدهید. انرژیتان تمام شده. همه (پرسنل) احساس میکنند برای جنگیدن خستهاند.
- با عنوان گرایش ، هر توسعه جدیدی را متوقف میکنید.
- عاشق تمایلات و گرایشات خود هستید – همیشه منتظر موج بعدی هستید.
- فاصله بین آنچه که با آن ارتباط برقرار میکنید، جایی که میگویید میخواهید به آن برسید و آنچه که تحقیقات از خواستههای مشتریان نشان میدهند در حال افزایش است.
- معماری برند شما برای مصرفکننده گیج کننده است – نامهای فراوان محصولات، زیر برندها، لوگوها، واژهها و غیره، که برای جلب توجه و کسب سهم بازار تلاش میکنند.
- اصول اخلاقی شما مردم را ناراحت میکند. بد یا تند رفتار میکنید، اما حتی زمانی که این موضوع به شما گفته میشود قادر به جذب انتقادها یا درک بیمسئولیتیهایتان نیستید.
- بودجه را هدر میدهید – پیوسته – ولی هیچ کس اخطار نمیگیرد چون شما در حال تمرکز بر ساخت قابلیتهای بلندمدت هستید!
- همه بر رسیدن به بودجه تمرکز کردهاند. این تنها چیزی است که افراد به آن اهمیت میدهند.
- از گوشه و کنار میزنید – از بهداشت، امنیت، زنجیره تأمین و هر جا که فکر کنید میتوان هزینه را کاهش داد.
- هیچ دلیلی برای ارجحیت شما وجود ندارد. هیچ امتیازی در سطوحی که شما را ایمن سازد ندارید.
- قادر به برقراری تعادل بین عرضه و تقاضا نیستید. همچنین در حال از دست دادن سهم بازار خود هستید.
- کمتر از گذشته خود و یا کمتر از رقبایتان ، با مشتریان در تماس هستید.
- شبکه توزیع به طور فزاینده رابطهشان را نگه میدارند و جداول معکوس میشود. آنها بیشتر به چشم تأمینکننده با شما رفتار میکنند تا هر چیز دیگر. یا شما را به عنوان خانه برندها که حاشیه سودشان را تأمین کند مینگرند.
- دوران پر طمطراقتان سپریشده. حرفهای زیادی درباره گذشتههای خوب وجود دارد.
- به معیارهای اشتباه بیش از حد توجه نشان میدهید.
- به اندازه کافی درباره خریداران خود نمیدانید.
- بر مهارتهای فنی بیش از اندازه و بیشتر از روابط ضروری تمرکز کردهاید. من به این میگویم “مهارت بیفایده”
- مشتری شناسی شما ایستا شده است. همین طور سهم بازار شما. همه راحتاند!
- شما آن جرقه را که شما را تا به اینجا کشانیده گم کردهاید. ایدهها را از دست دادهاید.
- موجسواری میکنید و این تنها چیزی است که بر آن سوارید.
- دارید محو میشوید. رقبایتان کمتر از جانب شما نگران هستند و کمتر از سابق هم به شما توجه میکنند. به راحتی از شما کپیبرداری میکنند و آنهایی که لحظهای برایشان وقت نمیگذاشتید اکنون بهتر از شما عمل میکنند.
- شما به مشتری در چارچوبهای خودتان اهمیت میدهید نه آنها، زیرا به خدمات مشتری به عنوان هزینه مینگرید.
- هزینه را ملاک قرار میدهید نه خلاقیت را.
- شما از پیشروهای بازار و بانکها پیروی میکنید تا مشتریها را جلب کنید.
- محصول شما یا هسته اصلی آن که مایه انتفاع شماست به زودی از رده خارج میشود یا محدودیتهایی بر آن وضع میشود. این روز خواهد آمد و همه این را میدانند. شما برنامه جایگزینی ندارید. شما به شدت وابسته به لابی کردن برای دفع چنین موارد اجتنابناپذیری هستید.
- شهرت شما اکنون به چیزهایی است که نمیتوانید انجام دهید ، انجام ندادهاید یا نخواهید داد و یا بد انجام دادهاید. (ضعفها)
- شما برای موفق شدن دروغ میگویید و همه این را میفهمند.
- تمرکز ندارید. به سادگی به پروژههای فرعی میپردازید و از برند خود جا میمانید.
- هیچ نوع پیوستگی در تجربیات مشتریانتان ندارید، نه از نظر نقاط دسترسی به آنها در رسانهها و نه مرزهای فرهنگی.
- استراتژی برند شما روی یک پاشنه میچرخد. تغییرات آن منحصر به روشهای اجرا و آمد و رفت است.
- شما در حال امتیاز دادن یا از دست دادن پول هستید زیرا مجوز برند خود را برای تأثیر حداکثری پایهگذاری نکرده و نظارت نکردهاید.
- کسلکننده شدهاید. شما بیشتر به چیزهای امتحان شده و ملموس چسبیدهاید تا نوآوریها.
- داد و قال داخلی راه میاندازید، یا با رقبا و سرمایهگذارانتان مجادله میکنید و هرچه بیشتر انرژی وقتتان را تلف میکنید.
- از روح زمانه عاری شدهاید. نمیتوانید مرتبط با زمانه باشید یا دست کم به اندازه دیگران نیستید.
- به همکارانی که شما را پایین میکشند بسته شدهاید و نمیتوانید از آنها جدا شوید.
- فکر اینکه چگونه خاص شوید را فراموش کردهاید. شما ۱۰۰ راه برای یافتن یک خانه دارید.
- به گیج کردن مشتریان و خودتان با استراتژیهای جدید ادامه میدهید.
- در یک بحران هویت گرفتار شدهاید. نمیتوانید تصمیم بگیرید که چه کسانی مشتری شما هستند. به همان بازاری که میشناسید چنگ انداختهاید اما بازار جابهجا شده و شما میلی به دنبال کردن آن ندارید.
- مدیر اجرایی (مدیرعامل) شما نمیتواند به طور واضح و شمرده توضیح دهد که برند شما برای چه منظوری وجود دارد. و قادر نیست که قهرمان نهایی برند باشد.
- رسانهها تمایلشان را به برند شما از دست دادهاند.
- شما دمدمی و غیرقابلاعتماد شدهاید. هیچ کس نمیداند که کجا با شما هست و کجا نیست. احتمالاً دغدغههای شخصی یا محرمانهای دارید.
میتوان این فهرست را در مقابل هر برندی که این روز ها دچار افول شده قرار داد و مشاهده کرد که دست کم با چند معیار آن مطابقت دارد.
خبر خوب اینکه ، برند های قدرتمند به چگونگی و چرایی آنهایی که صبورانه قدرت برند خود را کسب نموده اند واکنش نشان می دهند. و این دلیل خوبی برای امیدواری است. زیرا برند ها مبتنی بر مردمند و ساخته مردم، شکست ذاتی نیست و چیزی نیست که همیشه خارج از کنترل باشد. همیشه فرصت این هست که قاطعانه کنترل را به دست بگیریم ، طوری عمل کنیم که امور به مسیر دلخواه و درست برگشته و مردم در یک بازه مثبت ذهنی ما را ببینند.
[divider]
این متن ترجمهای است از یکی از مقالات “کارگاه آموزشی نقل داستان برند” – The Brand Storytelling Workshop
نظرات (اولین نفری باشید که نظر می دهد)