زندگی در دستان شما!
تبليغات يک علم است. در دانشگاههای مختلف تدريس میشود. در سبک زندگی بشر تأثیرگذار است و كارشناسانش هم درآمد خوبی دارند.
چند روز پيش، اخبار تلويزيون از دستگیری شخصی خبر میداد كه با مدرک ديپلم خودش را جای دكتر قلب در يک درمانگاه جا زده بود. میگفت سرش حسابی شلوغ بوده و اتفاقاً كلی هم مريض داشته! درآمدش خوب بوده و البته چند نفری را هم تا پای مرگ برده بوده است.
با دیدن این گزارش خبری ياد صنعت تبليغات افتادم!
اكنون كه در حال نوشتن اين متن هستم، سه برند محترم و معتبر كه با خیلی از مردم اين سرزمين ارتباط دارند طرح تبليغاتی خود را در سطح شهر و روی انواع تابلوهای تبليغاتی به اكران عمومی در آوردهاند؛ «رايتل»، «ال جی» و «بيمه مركزی ايران».
هر سه طرح از يک شعار مشترک استفاده كردهاند: «زندگی در دستان شما(ما) »
این سه شركت هم مشاور تبليغاتی دارند و هم درون سازمان خود واحد روابط عمومی و تبليغات.
اما اين خروجی يكسان برای سه كالا يا خدمت کاملاً متفاوت، نشاندهندهی این است که در اين ميان يكی كار خود را درست انجام نمیدهد.
شأن مخاطب را در حدی میبینیم كه در دست گرفتن یک سیمکارت، يک كنترل تلويزيون و یا بيمه کردن خود، معادلِ در دست داشتن زندگی است!!!
اين شعار اگرچه میتواند در مورد رانندگی صحیح، استفاده از كمربند ايمنی و نکشیدن سيگار توجیهپذیر باشد، اما در مورد سه طرح تبلیغاتی مورد بحث و آن هم به طور همزمان، کاملاً غیرقابلقبول و نابجاست.
در نتيجهی این تبليغات اشتباه و غيرعلمی، سیمکارت و تلویزیون نمیفروشيم و یا فرهنگ استفاده از بيمه درست نهادينه نخواهد شد. دست آخر هم احتمالاً خواهیم گفت که تبليغات جواب نمیدهد! از قضا يكی از مريضهای دكتر قلابی هم فكر میكرده داروهای ايرانی بیکیفیت است. فارغ از اینکه اصلاً داروهای اشتباه و بیربطی را مصرف میکرده است.
يک روز خيلی نزديک، نفس محو فطرت میشود.
يک روز خيلی نزديک هر شغلی توسط متخصصين آن انجام میشود، تا سطح فرهنگ و سبک زندگی بشر ارتقا یابد.
مهم نيست چه كسی مقصراست؛ سفارش دهند يا سفارشگیرنده، طراح يا فلان مدير. مهم اين است همه باهم هرروز اين تبليغات را پشت هم میبينيم؛ و مدام به ما يادآوری میشود که:
زندگی = سیمکارت
زندگی = كنترل تلويزيون
زندگی = بيمه
اما در واقعيت:
زندگی = زندگی
بابک بادكوبه
١٩ شهریور ١٣٩٢
مقاله کوتاه و جالبی بود، آنچه من در ایران به آنها برخورد داشته ام نشانگر حدوث موج هایی است که هر از چند گاهی با گرته برداری از یک آگهی غربی به داخل کشورمان وارد می شود، نبود خلاقیت و کپی برداری های نادرست گاها سبب تبلیغات موازی می شود، البته پیش از بررسی خروجی های این تبلیغات به نظر من بهتر است نیم نگاهی به تیم های خلاقیت و نوآوری در ایران بیاندازیم، به نظر من همانطور که کار با نرم افزار Photoshop تعداد گرافیست های ایران را به نهایت خود رساند اکنون آژانس های تبلیغاتی سردمدار خلاقیت شده اند، فقر تبلیغات نوین در ایران موجب می شود که کوچکترین گرته برداری خود را با خلاقیت معرفی کند که صد البته خوشبختانه چشمان مردم ما به خلاقیت دیدن عادت نکرده است و این آزانس های تبلیغاتی به ندرت در دام نگارنده های نقد کننده میافتند.
آنچه من در آژانس های تبلیغاتی به عینه دیده ام چیزی ماورای خلاقیت است، در این شرکت ها خلاقیت و انسانهای خلاق تنها برای معاش روزانه به طراحی می پردازند و آژانس به تنها چیزی که بیشتر فکر می کند درآمد بیشتر است.
به راستی که بازار ایران محلی خوب برای جولان دادن نابلدان است.
همه ما یاد گرفتیم ببینیم دیگران چه کاری انجام میدهند و ما همان کار را انجام دهیم و این مشکل نهادینه شده چرا که در خانواده ها نیز چنین است ما یاد نگرفتیم که خلاق باشیم و برای اینکه زودتر به هدف برسیم به دست بغل دستی نگاه میکنیم و نتیجه چنین می شود
متاسفانه اوضاع تبلیغات در ایران بسیار نگران کننده است
به نظر من تبلیغ رسالت واقعی خودشو در کشور ما ازدست داده و کمتر تبلیغی واقعا تبلیغه!بعضی تبلیغا کلاف کننده اند مثل کرم حلزون که هر ساعتی از شبانه روز تلویزیونو روشن میکردیم رو اعصاب بود بعضی تبلیغا تقلیدین اونم ازاونور آب بعضیا واسه خودشون سریالین و ادامه دارن نمیدونن با اینکار روان بیننده رو بهم میریزن!بعضیام واضح و گویا نیستن و حالت معما گونه دارن و باید عمیقا فکر کردتا متوجه منظور شد.بعضیام مثل همین نمونه ای که شما نشون دادین بدون اینکه بخوان به شعور بیننده توهین میکنن.و…
اما در این بین بعضی تبلیغا هم ماندگارن مثل سن ایچ و دیگر هیچ
به نظر من راز ماندگاری ی تبلیغ به نگرشی که پشت اون تبلیغ هست بستگی داره سن ایچ نگرشش چهانی بود و هنوزم خیلی ها وقتی میرن آبمیوه بخرن ناخودآگاه میگن سن ایچ دارید یعنی آبمیوه=سن ایچ
امیدوارم روز به روز تبلیغات در مسیر درست خودش قرار بگیره و کمتر به بیراهه بره.